“اندازه و اندازه پذیری در هر جائی با زیبائی و مزیت همراه است” افلاطون


“اندازه گیری به معنی شناخت و بررسی کیفیت یک شیء یا یک حالت است” امانوئل سوئیدنبرگ

در کل، انسان مدرن تنها علومی را می تواند بفهمد که با اشیاء قابل اندازه گیری، محاسبه و ارزیابی سر و کار دارد.امروزه به مرحله ای رسیده ایم که می توانیم بگوییم علم تنها در جائی وجود دارد که امکان بکارگیری نوعی سیستم اندازه گیری وجود دارد.این در حالی است که انسان مدرن نمی داند که امکان اندازه گیری صرفاً بر ویژگی ذاتی ماده یعنی تقسیم پذیری نامحدود آن استواراست.

اندازه و اندازه گیری یکی از مفاهیم پایه درک انسان است.واژه measure که از ریشه لاتینی -mens ،و اسم مفعول metiri مشتق شده،معادل metron یونانی است. همچنین این واژه از لحاظ ریشه شناسی با واژه ژرمانیک nama به معنی name یا اسم یک نمود فردی و ریشه سانسکریت na- (اصل نامشخص) و ma- (نمود یا جلوه قابل اندازه گیری) ارتباط دارد.اندازه (measure) بخش اصلی تمامی واژگانی است که در ساخت آنها mens یا metr وجود دارد،نظیر هندسه (geometry)، تقارن (symmetry)، متر (meter)، قطر (diameter)، بعد (dimension)، اندازه گیری (mensuration) و بزرگی (immensity). پولیت (pollitt) درباره اهمیت اندازه گیــــــــــــری در تفکر کهن می گوید: “تلاشی برای کشف یا ایجاد نوعی نظم در ورای جریان تجارب انسان در عالم هستی به همان اندازه در ذات اندیشه یونانی وجود داشته که مثلاً تلاش برای رسیدن به یک هستی غیر مادی و ماوراء طبیعی در ذات اندیشه هندو وجود داشته . مفهوم نظم را بدون درک ویژگی اصلی آن یعنی اندازه و اندازه گیری که شامل تعریف (تعیین مرزهای اشیاء) و تحلیل روابط بین صورت های مجزا است نمی توان فهمید.”



همانطور که در بالا گفته شد از دید افلاطون معیار و اندازه دارای معانی ضمنی اخلاقی است.همچنین اندازه و معیار دارای یک هستی مطلق است و آنهم از این نظر است که صرفاً درجات نسبی بین متضادها نیست،بلکه بصورت یک حد اعتدال (نه افراط نه تفریط) است که هنرهای مختلف در جستجوی آن بوده اند.حد اعتدالی که در ذات هستی هنرها ودر ذات کیفیت هایی نظیر زیبایی و خوبی است.

ارسطو نیز برتری را در حد اعتدال می بیند.او می گوید:هر شکلی از دانش کاربردی زمانی در مرحله عمل بخوبی ظاهر می شود که بر پایه حد اعتدال و استانداردهای تعیین شده بوسیله آن عمل کرده باشد.خوبی کیفییتی است که بر میانگین و حد اعتدال منطبق است و در معماری به عنوان یک هنر فضایی اندازه و اندازه گیری(measure) ابزاری است برای رسیدن به خوبی و زیبایی.

توضیح:بحث درباره اندازه به دلیل مقدمات یکپارچه آن عملاً به معنی ورود به دنیای علوم سنتی و نظم به اصطلاح طبیعی(در تمامی ابعاد آن) است.بهترین مثال دراین باره اول بودن و تقسیم ناپذیری عدد یک درتفکر سنتی و موقعیت محوری عدد صفر و استفاده از اعداد منفی در اندیشه و ریاضیات غربی است.علوم سنتی و عرفان در آنچه که مسیحیت و اندیشه غربی از دوره رنسانس تا بحال خلط کرده است با آنها هم عقیده است و آن وحدت ذاتی هویدا و ناهویدا است.

در اینجا مجال پرداختن به نـــــــــظم طبیعی،عـــــلوم سنتی،یا حتی نقش اندازه و اندازه گیری در سنت جز در تأیید باستان شناسی زبان وجود ندارد که آنـــــــهم بواسطه اشاره به ریشه واژه measure است که در بالا مطرح شد.(این زبان است که ریشه کهن واژگان و اصلاحات را در آنها جاودانه می سازد).واژه های origin و orient تنها نمونه های کوچکی از واژگانی هستند که نشان می دهند زبان عمیقاً در حوادث طبیعی و ارتباط طبیعی حیاط با چرخه های کیهانی نهفته است.-واژه orient و originاز ریشه لاتینی orior به معنی «برخاستن» مشتق شده اند-.آنچه که در اینجا به آن می پردازیم گروه خاصی از کیفیت های معماری است که با اندیشه و عمل غربی در زندگی روزمره آنها ارتباط دارد.در ماهیت چرخه ای حوادث طبیعی،اندازه و مقیاس پایه ی حیات نهفته است که از طریق آن صور مختلف هستی توسط انسان تقسیم پذیر شد و انسان توالی و رشته ای بودن امور را دریافت.تقسیم موقت اتفاقات طبیعی به اجزای کوچکتر علل ،شب/روز،ماهها،ساعتها و دقایق امروزه تنها در سطح آکادمیک مورد بررسی قرار می گیرند و در اینجا تنها این را می گوییم که فواصل مشخص شده بوسیله چرخه های طبیعی بواسطه آهنگهای حرکات و تلاشهای انسان برای خلق اندازه های گستره فضایی کامل شدند.به عنوان مثال آواز،رقص و موسیقی نشان دهنده چرخه های طبیعی بود و مرزها را مشخص می کرد،در حالی که گام های انسان بر توالی امور تأکید داشت و گسترش،جدایی و فاصله را تعیین می کرد.این تفکیک و تمایز بدست آمده مطلق نیست،اگر چه ارتباط تشریفات و موسیقی همراه با انتقال فضایی(رژه،تشییع و…)یا نواخت های شیپور نوازان اسلامی که با گردش متوالی بسوی جهات اصلی،یا با استفاده از آهنگ و ریتم موجود در حرکات مختلف فضا را تسخیر می کردند شاهدی بر آنها است. (حرکاتی که با آهنگ همراه هستند از لحاظ فضایی یا ثابت «نظیر بافتن»یا ممتد«نظیر کشت و درو کردن»). در رابطه با کشت کردن،یک نوع ارتباط مستقیم بین چرخه کیهانی و اندازه گیری اندازه ی (measure ) زمین است.مثلاً، morgen (در گذشته صبح) به عنوان بخشی از زمین که می توان آنرا در صبح شخم زد،تلقی می شد.

قابل توجه است که لوکوربوزیه اثر خود تحت عنوان modular را با اشاره به تخریب پیوستگی کامل صدای انسان از طریق نت نویسی شروع می کند.نت نویسی، یا بصورت کددرآوردن صدای انسان عبارت است از تقسیم صدا که یک کل پیوسته است بر اساس یک سری تقسیمات مصنوعی.نت نویسی به عنوان ابزاری برای جاودانه ساختن صدا به روشی غیر از سنت کلامی خلق شده است.

بنابراین،لوکوربوزیه سیستم مدولی بعنوان ابزاری مرکب از مقیاس های خطی و اپتیکی را پیشنهاد می دهد که مشابه متن موسیقی است.هدف او از ارائه این سیستم پیوند زدن،سازمان دهی و منظم کردن کاری است که در حال حاضر منفک و غیرپیوسته است.این کار یا اثر منفک و ناپیوسته همان سیستم اندازه گیری امپریال و متریک موجود است.چیزی که لوکوربوزیه ارائه داده بود کاری بسیار عمده تر بود.او با ارائه سیستم جدید قصد داشت نوعی پیوستگی در اندازه گیری را مشابه آنچه که در دانش کهن وجود داشت در عصر مدرن مجدداً ایجاد کند.این پیوستگی و یکپارچگی در اندازه گیری در دوره رنسانس دوباره ظهور کرد اما تدریجاً از بین رفت.این پیوستگی در یک نقشه صورت کیهانی انسانیت و معماری را متحــــــــد می ساخت.

اختراع مجدد و بکارگیری سیستم های اندازه گیـــــــــری جدید یکی از جنبه های معماری کلاسیک رنسانس بود که توان و تأثیر بسیاری به آن بخشید؛نه تنها به خاطر اینکه این سیستم ها از لحاظ تکامل کمی خود بر الگوهای درست سنتی منطبق بودند،بلکه همچنین بخاطرارزش اضافی که به اجزاء به عنوان قسمت های برتر و پست تر-که با دوره معماری باروک ظهور کرد-داده شد.چنین تمایزی در دوران کهن عجیب تلقی می شد…اما آهنگ سازی بعد از قرون وسطی که به ارزش های مختلف اجزاء تأکید داشت از سلسله ای کلی از عناصر تشکیل شده بود که تا حد زیـــــــادی منظم بود.ابزارهای این دوره همنـــــشین کردن،ادغام و درجه بندی بود.قانون های اندازه گیری و تناسب کلاسیک با تمایلات طبیعی انسان به نظم سازگار بود و معمارها نیز از بقیه جامعه انسانی مستثنی نبودند اما مراتب باروک حاصل استادی و مهارت بود و معماران مشتاقانه از آن پیروی کردند.آن سیستم های متداول نه تنها از لحاظ موسیقیایی و هارمونی های کیهانی مطرح می شد بلکه سرانجام زیبایی و کمال را به عنوان مفهومی سیستماتیک یا سازمند به تصویر می کشید که معماران و هنرمندان همواره آنها را با قبول خطر آن نادیده می گرفتند.این سیستم های اندازه گیری هنجار سیاسی و هنری بودند و نمی بایستی نادیده یا دست کم گرفته می شدند.در واقع چالش موجود این بود که سیستم های پذیرفته شده را اصلاح کنند و البته تاریخ نظریه معماری بعد از کشف دوباره ویترویوس (vitruvius) علی الظاهر همواره با سیستم های اندازه گیری بهتری(به عنوان سیستم های زیبایی و کمال)روبرو بوده است. در قرن ۱۸ و با ارائه تعریفی جدید از آنچه که کل را می سازد تغییرات اساسی در توجه به ساختارسلسله مراتبی و تابعیت اجزاء نسبت به کل ایجاد شد.در قرن نوزدهم و با ظهور ساختارگرایی و توجه به ساختار در درجه اول و همین طور تأکید روی کیفیت درونی مصالح(مواد)باعث ایجاد گرایش مخالف باروک شد چرا که باروک این دو را نادیده گرفته بود،اما این گرایش جدید تا قرن بیستم چندان تأثیرگذار نبود.در قرن بیستم این گرایش از لحاظ مفهومی بر تفکر معماری حاکم شد تا حدی که تمامی سیستم های نظم دهی کنار گذاشته شد.تنها لوکوربوزیه بود که از همان روش سیستماتیک کلاسیک پیروی می کرد.او به همان پنج اصل معماری یا پنج روش نظم دهی که از آگوست چویسی کسب کرده بود و سیستم نسبی مدولی خود پایبند بود.آلن کولکوهورن ادعا میکرد اولینِ اینها مطلقاً با قانون کلاسیک پنج اصل مغایر بود.از لحاظ کمال و زیبایی،لوکوربوزیه با حالتی طفره آمیز ادعا می کرد اگر قرار است حاصل سیستم اوایجاد هارمونی باشد،همینطور خواهد شد.

از طرف دیگر،تأکید افلاطون بر حد اعتدال به عنوان کاملترین حالت و نقش کلیدی آن در تعیین زیبایی و خوبی هر چیزی در کتاب politicus پیامدهای قابل توجهی برای معماری به همراه داشته است.برای تمامی اهداف عملی،همانطور که برای یک طراح به هنگام طراحی رخ می دهد،در صورتی که شخص با گونه نامعینی از نمود یا احتمالات روبرو شود،لازم است که یک سری حد و حدود را اعمال کند تا ترکیبی از متضادها را با دقت در کنار هم قرار دهد و به بی نظمی نظم ببخشد.تعیین حد و حدود برای ترکیب کیفیتهای مختلف یا به قول افلاطون اعمال اعداد و ارقام بر آنها روش ساختن یا هارمونی بخشیدن به آنهاست.(با استفاده از واحدهای مختلف اندازه گیری و معیارهایی نظیر زوج و فرد کیفیت ها به پدیده ای قابل اندازه گیری مبدل می شوند).به عبارت ساده تر با بکارگیری مقیاس (metron) و نسبت (symmetria) می توان به هارمونی دست یافت.

آلبرتی در مورد حد اعتدال می گوید در هر چیزی طبیعت میل به اعتدال دارد،و چیزی که ما آن را خوب می دانیم در واقع حد واسطی است که از ترکیب افراط و تفریط ها بدست آمده است.حد اعتدال همواره خوشایند است.اندازه گیری صرفاً مقایسه نسبی گروههای دوگانه نیست،بلکه از این لحاظ که حد اعتدال نشان دهنده مهترین انتخاب در شرایط موجود است مطلق می با شد،و اگر اینگونه باشدحد اعتدال باید نماینده بالاترین خوب یا خوب افلاطونی باشد که قاعدتاً همان صورت معتدل است.در این صورت،حد اعتدال افلاطونی(و همین طور ارسطویی) کاملاً یک ادعای رادیکال است؛چون به گرایش به میانه تأکید دارد که امروزه به عنوان«مقداری از هر کدام» -و نه یکی از دو طرف متضاد از کیفیات ناهنجار- به رسمیت شناخته شده،به طوری که در اندیشه غربی از آن به عنوان یک رابطه خطی تفسیر می کنند.با وجود این،لازم به تأکید است که این مفهوم صرفاً به بازسازی متضادها یا ضدهنجارها به صورت پدیده هایی هم مرکزکه مطلوب ترین حالت آنها در مرکز است خلاصه نمی شود.رادیکال ترین چیز در آنچه افلاطون می گوید این است که حد اعتدال صرفاً ترکیبی است از دو متضاد که در آن نه یک طرف تضاد بیش از حد زیاد است و نه طرف دیگر بیش از حد کم است،بلکه نوعی سازش یا مصالحه بین دو طرف صورت گرفته است.

در صورتی که چنین باوری را فرضاً در طراحی یک میز اعمال کنیم،بهترین میز تحت یک مجموعه شرایط میزی است که در ساخت آن در هیچ یک از عوامل دخیل افراط یا تفریط نشده باشد؛به عبارت دیگر بهترین میز میزی است که به بهترین وجه ممکن با شرایط حاکم سازگار است.با در نظر گرفتن ترکیبی از عوامل دخیل نظیر فرهنگ،آب و هوا،مواد اولیه،مهارت نجار،طراحی فضایی میز،هزینه ساخت آن و…بهترین میز آن است که در ساخت آن تمامی این عوامل مد نظرقرارگرفته باشد. بنابراین ایده اصلی میز[که در ذهن نجار است]یک صورت ایده آل از میز نیست،بلکه به عنوان یک صورت ایده آل از میزی که در ساخت آن اعتدال وجود داشته به شرایط حاکم بسته است،و در رادیکال ترین حالت در نهایت ممکن است.حتی از دید یک ایده آلیست افلاطونی،معیار سنجیدن آنچه که نمود می کند«در حد اعتدال بودن آن است» نه «خوب بودن آن» یعنی نوعی ارتباط بین مفهوم و کاربرد. آیا این همان منظور افلاطون است ؟ اگر چنین باشد،یک مزیت و برتری برای معماری محسوب می شود.